چشام داره میسوزه ...هه ...ازوقتی چشم بازکردم دارم گریه میکنم .هی قیافموتوآینه میبینم ..
صورت نمونده برام دیگه ...خداروشکرکنیدالان آرومم .چشام به زورداره بازمیشه ازبس میسوزه ...
لعنت به این زندگی ...تانفس میکشم هرلحظه زندگیم بدترازقبل میشه ..آخه من کدوم دردموتحمل کنم ؟
کدوم یکیشو..چرااین همه اتفاق پشت سرهم ..خدایابزارحداقل نفس بکشم ؟
حساب کن تمام آیندم وسرنوشتم عوض شد.توی زندگیم هرچی انتخاب کردم ازم گرفتن ای خدااا..دیگه طاقت ندارم.
چقدردلم تمــــــــــــام شدن میخواهد....ازآن تمام شدن هایی که بشودنقطه سرخط...وآنگاه ذیکته تمام شود!
ومن دیگرآغـــــــــــازنشوم...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0